صفحه اصلی


28 صفر/ رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)
پنج شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶ - روابط عمومی

 در سال یازدهم هجرت رسول اكرم(ص) در آخرین سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غدیرخم، در مدینه قبل از بیماری و بعد از آن در جمع یاران و یا در ضمن سخنرانی عمومی، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه پیامبر هم در نیاز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بیماری و پیری مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پیامبر اكرم (ص) یك ماه قبل از رحلت فرمود:

 

” فراق نزدیك شده و بازگشت به سوی خداوند است. نزدیك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما می گذارم و می روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد كه این دو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.”

در حجة الوداع در هنگام رمی جمرات فرمود: “مناسك خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.”

روزی به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالی كه به فضل بن عباس و علی بن ابی طالب(ع) تكیه داده بود به سوی مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: “به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبری بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد.”

روزی دیگر پیامبر(ص) با کمک علی(ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد. سپس رو به علی(ع) کرد و فرمود: ” کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام.”

در چند روز آخر از زندگی رسول اكرم(ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:”ای مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره های امواج تاریك شب روی آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم (کتاب خدا و اهل بیتم.) بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت می رسید.”

آنگاه پیامبر(ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرین روزها پیامبر به علی(ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی(ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد: ” ای رسول خدا، می ترسم طاقت این کار را نداشته باشم. ”

پیامبر(ص) علی(ع) را به خود نزدیک کرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.

فردای آن روز بیماری پیامبر(ص) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: ”برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید.” ام سلمه، همسر پیامبر گفت: ”علی را بگویید بیاید. زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست. ”هنگامی که علی(ع) آمد، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی(ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده های پیامبر(ص) حسن(ع) و حسین(ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی(ع) خواست آن دو را از پیامبر(ص) جدا کند. پیامبر(ص) به هوش آمد و فرمود: ”علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم.”





  نام و نام خانوادگی :
 

  نظر شما :
  • نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نخواهد شد.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمائید.
  • نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابند.