صفحه اصلی


عید فطر در کلام ائمه معصوم(ع)
يکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۹ - روابط عمومی

1. رسول اکرم(ص)

«آنگاه که شب عید فطر فرامی رسد که آن را شب پاداش می گویند خداوند اجر روزه داران را بی حساب می دهد».[1]

2. امام علی(ع)

«این عید کسی است که خدا روزه اش را پذیرفته و نماز وی را سپاس گفته و هر روز که خدا را در آن نافرمانی نکنید، روز عید است».[2]

امام علی(ع) در خطبه عید فطر فرمود:

ای مردم! امروز روزی است که نیکوکاران در آن پاداش می گیرند و زیان کاران و بدکاران ناامید می گردند و این شباهتی بسیار به روز قیامت دارد. پس با بیرون آمدن از خانه ها و رهسپاری به سوی نمازگاه عید، خارج شدن از گور و کوچیدن به سوی پروردگار را به یاد آورید و با ایستادن در جایگاه نماز، ایستادن در برابر پروردگار خویش را یاد کنید و با بازگشت به خانه های خود، بازگشت به سوی خانه هایتان در بهشت برین را یادآور شوید. ای بندگان خدا! کمترین چیزی که به زنان و مردان روزه دار داده می شود، این است که فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان، خطاب به آنان ندا می دهد و می گوید: «هان! مژده باد شما را که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس در اندیشه آینده خود باشید که چگونه باقی عمرتان خواهد گذشت».[3]

باز در جایی دیگر از این خطبه می فرماید: «امروز روزی است که خداوند آن را عید قرار داده و شما را اهل آن داشته؛ خدا را به یاد آورید و دعا کنید تا پاسخ گوید. فطره خود را بپردازید که سنّت پیغمبر شما و تکلیفی لازم از طرف پروردگار شماست».[4]

3. امام حسین(ع)

«زکات فطره، بر هر شهرنشین و بیابان نشین واجب است».[5]

4. امام سجاد(ع)

بارخدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و به ما به جای ماه رفته رمضان، خیر و احسان ارزانی دار و عید فطر ما را خجسته گردان و آن را بهترین روزی کن که در جلب گذشت تو، بر ما گذشته و گناه ما را از میان برده است و گناهان ما را چه پنهان و چه آشکار بیامرز.

بارخدایا! در روز فطر که آن را برای مؤمنان، عید و شادی و برای اهل دین خویش، محل تجمع و همایش قرار داده ای، ما را به سوی خود بازگردان و از هر گناهی که مرتکب شده ایم و هر بدی که بر جای نهاده ایم یا اندیشه ناپسندی که پنهان داشته ایم، ما را توبه ده.[6]

5. امام رضا(ع)

«تکبیر، بزرگداشت خداوند بلندمرتبه و نوعی سپاسگزاری از هدایت ها و نعمت های پروردگار جهانیان است».[7]

6. از سوید پسر غفله روایت شده است که در روز عید، بر امیرمؤمنان، علی(ع) وارد شدم و دیدم که نزد ایشان نان گندم و خطیفه[8] و مِنله[9] است. از حضرت پرسیدم: روز عید و خطیفه؟ آن حضرت فرمود: «این، عید کسی است که آمرزیده شده است».

زکات فطره: جهاد مالی و زکات بدن

سی روز جان را در آزمون بندگی محک زدیم و چونان مجاهدی دست از جان شسته، به مصاف با هوای نفس و وسوسه ابلیس رفتیم و اینک هنگامه رهاشدن از دام های تنیده مال و منال دنیاست. و آنجا که دنیا با همه زرق وبرق هایش خودنمایی می کند، جهاد با مال، کم از جهاد با جان نیست و گاه دشوارتر از جان باختن می نماید.

مبادا که گاه بریدن از مال، دلت بلرزد و گاه دهش و بخشش، دستت سستی کند که هرچیز را زکاتی است که گذشتن از آن، شرط سپاسگزاری و فرمان بری است.

سی روز تن و جان را در بهاری ترین فصل از گردش عمر در سایه بندگی و پرهیز، سرسبزی دادند و پربار کردند و اینک زکاتی باید پرداخت تا از رنج گرسنگان کاست و چهره ر از غبار فقر پیراست و فراوانی را به خانه های ماتم زده برد و سفره های بسته را با عطر نان آشنا کرد که نگاهداشت ایمان، بی نان دور و دشوار می نماید. پس به شکرانه به بارنشستن جان و سلامت تن، دستی باید گرفت و باری از دوش برداشت. آمده ایم تا در پیمانی دوباره با خداوند، با دل کندن از زرق وبرق خاک و با پرداخت زکات، جامع عمل بر نیایش های رمضانی خود بپوشیم و دامن رستگاری را به کف آریمو خویشتن را پاک کنیم.

نمی توان اطراف خود را از سفره های خالی، پر دید و غبار بی چیزی را در چهره یتیمان و گرسنگان دید و بر خود نلرزید.

نمی توان لاف بندگی خداوند کریم را زد و دل نگران شکم های از گرسنگی به پشت چسبیده نبود. باید کاری کرد؛ باید مجاهدانه، نان را به سفره های خالی شهر برد که نماز و روزه، بی زکات کاری از پیش نمی برند و نوری نمی آفرینند.

این کلام خداوند است که می فرماید: «مؤمنان خانه نشین که زیان دیده نیستند، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند، یکسان نمی باشند.»[10] همچنین می فرماید: «با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.»[11]

گفت پیغمبر که نفحت های حق

 

 

 

 

اندر این ایام می آرد سبق

 

 

گوش و هش دارید این اوقات را

 

 

 

 

 

در ربایید این چنین نفحات را

 

 

نفحه آمد مر شما را دید و رفت

 

 

 

 

هر که را می خواست، جان بخشید و رفت

 

 

نفحه دیگر رسید آگاه باش

 

 

 

 

تا از این هم وانمانی خواجه تاش[12]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انگار همین دیروز بود که چشم های اشتیاقمان را به پهنه آسمان دوخته بودیم و آمدن ماه نو را انتظار می کشیدیم؛ ماهی که زمین را به آسمان پیوند می دهد و انسان را از تعلقات تن می کَنَد و به حقیقت ایمان نزدیک می کند، ماهی که آدمی را به میهمانی حضرت دوست دعوت می کند و او را بر کنار سفره بی پایان رحمت می نشاند، ماهی که با نور نماز و نیایش و با ریسمان روزه و پرستش و در سایه سار قرآن، تو را از چاه بردگی به ستیغ بلند بندگی می رساند. اینک آن ماه دلربا، آهنگ رفتن دارد و ما مانده ایم با یک دنیا انس و دل سپردگی و رنج تنهایی و بی تابی فراق. باید بسوزیم و بسازیم و چشم به راه آمدنش باشیم، تازه اگر نفسی از عمر باقی باشد و قافله مرگ، ما را با خود نبرد.

آری، مهمان عزیزی که سی روز عطر معنویت و ملکوت را در کوچه پس کوچه های جان ما می پراکند و شهر را مژده آبادانی می داد، انیک آماده رفتن است.

دریغا که ماه رمضان، دامن کشان می رود و دل های شیفته آنان که روزهایش را روزه داشتند و شب هایش را با قرآن و نیایش خوش بودند، با خود می برد.

ماه رمضان می رود و ما حیرانیم که شب قدر را جز در این ماه مبارک در کدام پاره زمان و در کجای روزگاران سراغ بگیریم! چه سخت می گذرد غروب های پس از این تا طلوع رمضانی دیگر!

یادش بخیر قرآن به سر گرفتن شب قدر، زانوزدن کنار سفره افطار، دعای سحر، بی قراری لحظه های اذان.

یادش به خیر روزهای روزه و شب های افطار و اشک های دم سحر.

یادش به خیر سی روز عاشقانه زیستن و سی روز بندگی کردن، سی روز دل سپردن و سی روز سربه زیری محض و اینک وداع با ماه خوبی ها، بدرود با ماه آدم شدن... .

بدرود ای ماهی که پاداش آن بی حساب بود و بخشش آن، بی دریغ.

بدرود ای زمزمه های سحر، ای گریستن های پنهانی و ای جاذبه های قرآنی.

بدرود ای سحرهای قشنگ دعا و لحظه های سبز اجابت.

بدرود ای سجده های حضور و دقایق سرشار از نور.

بدورد ای ماه فراوانی، ای شب های قدر، ای سفره گسترده رحمت.

بدرود ای ماهی که دعا در آن مستجاب بود.

بدرود ای بهترین ماه ها، ای ماهی که به یمن حضور تو، درهای بهشت گشوده بود و درهای دوزخ بسته.

بدرود ای ماهی که توبه و بازگشت را پاسخی جز قبول نبود.

بدرود ای ماه رخسار که دیروز چشم به راه آمدنت بودیم و امروز برای بازگشت دوباره ات، اشک شوق به دامن می ریزیم.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

 

 

 

 

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

 

 

 

وداع امام سجاد(ع) با ماه مبارک رمضان*

بار خدایا! ای آن که از کس پاداش نمی خواهی و ای که از بخشش، پشیمان نمی گردی و ای آن که به بنده ات [بیش از کردار وی می بخشی] و برابر نمی دهی، نعمت تو بی سابقه [ی استحقاق آفریدگان تو] است و گذشت تو، نیکی و کیفرت، دادگری و حکم تو، خیر است و اگر عطا کنی، به منت نمی آلایی و اگر نکنی، عطانکردنت از سر ستم نیست.

هرکس تو را سپاس گوید، می پذیری با آنکه خود سپاس را بدو الهام کرده ای و به هرکس تو را بستاید، پاداش می دهی با آنکه خود ستایشت را بدو آموخته ای.

پرده پوشی از [گناهان] کسی می کنی که اگر می خواستی، رسوایش می کردی و به کسی بخشندگی می ورزی که اگر می خواستی، از او بازمی داشتی ، درحالی که هر دو سزاوار رسوایی و محرومیتند، اما تو کارهایت را بر تفضل و قدرت خود را بر گذشت بنا نهاده ای.

با کسی که با تو سرکشی ورزیده است ، با بردباری روبه رو می گردی و به کسی که [با گناه] آهنگ ستم با خویش کرده است، مهلت می دهی، با آنان درنگ می ورزی تا با درنگ کردنت، به سوی تو بازگردند و در کیفرشان شتاب نمی کنی تا توبه کنند برای آنکه هلاک شونده آنان ، با تو هلاک نشود و بدبخت ایشان، با نعمت تو بدبخت نگردد، مگر پس از هشدار بسیار و پس از آنکه حجت های پیاپی را بر وی تمام کرده باشی. [و این همه] از سر بزرگواری تو و گذشتی است که می کنی، ای بزرگوار و بهره ای از مهر توست، ای بردبار!

تویی که دری به عفو خویش بر بندگانت گشوده ای و آن را توبه نامیده ای و از وحی خویش، راهنمایی بر این در گمارده ای تا گمراه نگردند و فرموده ای خجسته بادا نام تو که: «به سوی خداوند، توبه ای راستین کنید. امید است که پروردگارتان گناهانتان را فروپوشد و شما را در بهشت هایی درآورد که از بن آنها، جویبارها روان است... . روزی که خداوند پیامبرش و مؤمنان همراه او را خوار نمی گذارد، نور آنان پیشاپیش و در سوی راستشان می شتابد، می گویند: پروردگارا! نور ما را برای ما کامل گردان و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی»، پس چه بهانه ای دارد آن که از درآمدن به این خانه پس از گشودن در و گماردن رهنما، غفلت ورزد؟

و تو آنی که در معامله با بندگانت، بر عطای خویش می افزایی تا در تجارتشان سود بیشتری به کف آورند و در ورود به درگاهت، رستگار گردند و بهره بیشتری از تو برند که تو فرموده ای خجسته بادا نام تو و فرا برترا که تویی: «هرکس کردار نیکی آورد، ده برابر آن پاداش دارد و هرکس کار بدی کند، همانند آن کیفر می بیند».

و فرمودی: «داستان آنان که دارایی های خود را در راه خداوند می بخشند، چون دانه ای است که هفت خوشه برآورده باشد، در هر خوشه صد دانه. و خداوند برای هرکه بخواهد، [آن را] چندین برابر برمی گرداند.» و فرمود: «کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟» و مانند آنها از آیه های دیگر که در قرآن در بیان چند برابرشدن نیکی ها فرو فرستاده ای.

و تویی که با گفته برآمده از غیب خویش و با ترغیب به اینکه سود آنها در آن است، آنان را به چیزی راهنمایی کردی که اگر آن را از آنان می پوشاندی، دیدگانشان آن را نمی دید و گوششان نمی شنید و فکرشان به آن نمی رسید. آنگاه فرمودی: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گویید و با من ناسپاسی نورزید» و فرمود:« اگر سپاسگزار باشید، بر [نعمت] شما می افزایم و اگر ناسپاسی کنید، بی گمان، عذاب من سخت است».

و فرمود: «مرا بخوانید تا پاسختان دهم؛ آنان که از پرستش من سر بر می کشند، به زودی با خواری به دوزخ درمی آیند.» پس دعا و نیایش خود را عبادت نامیدی و وانهادن آن را، سرکشی و کبر دانستی و تهدید فرمودی که آن که نیایش و دعا را ترک کند، با خواری به دوزخ خواهد رفت.

پس با نعمت تو، تو را یاد و با بخشش تو، از تو سپاسگزاری کردند و با فرمان تو، به نیایش و دعایت پرداختند و در راهت، برای دستیابی به عطای افزون تو، صدقه دادند و راه رهایی آنان از خشم تو و رسیدن به خشنودی تو، همین بود. اگر آفریده ای، آفریده دیگر همچون خود را همان گونه راهنمایی می کرد که تو بندگابنت را از سوی خود راهنمایی کرده ای، همگان او را به احسان می ستودند و به نعمت دادن موصوف می کردند و به هر زبانی به ستایشش برمی خاستند. پس سپاس تو را، تا آنجا که راهی به سپاس تو می توان یافت و تا لفظی برای سپاس برجاست، برای آن که با آن تو را سپاس گویند یا معنایی که به سپاس تو بازگردد.

ای که با احسان و بخشش، بندگانت را به ستایش انگیخته ای و آنان را در نعمت و احسان غرقه ساخته ای، چه بسیار نعمتت در میان ما [گسترده و] هویداست و چقدر احسانت بر م سرشار است و چه اندازه نیکی ات ویژه ماست!

ما را به دینی که خود آن را برگزیده ای و به آیینی که خویش آن را پسندیده ای و به راهت که خود هموار ساخته ای، راهنمایی کردی و ما را در تقرب به درگاهت و رسیدن به کرامتت، بینش بخشیدی.

بارخدایا! تو ماه رمضان را از ناب ترین آن وظایف و ویژه ترین آن واجبات قرار دادی؛ ماهی که آن را در میان دیگر ماه ها، ویژه گرداندی و از میان همه زمان ها و روزگاران، برگزیدی و آن را بر همه اوقات سال، برتری دادی؛ زیرا در آن، قرآن و نور را فروفرستادی و ایمان را در آن دوچندان کردی و روزه را در آن واجب گرداندی و [مردم] را برای شب زنده داری، برانگیختی و در آن، شب قدر را بزرگ داشتی که بهتر از هزار ماه است.

سپس ما را با این ماه بر دیگر امت ها برتری دادی و با فضیلت آن، ما را نه ملت های دیگر را برگزیدی. بنابراین، روز آن را به فرمان تو روزه گرفتیم و در شب آن، به یاری تو برای عبادت برخاستیم و با روزه روز و برخاستن شب، خود را در معرض رحمتت که خود ما را در معرض آن گمارده ای، قرار دادیم و آن را دستاویز دریافت پاداش تو کردیم و تو از آنچه بندگانت آرزومند آنند، سرشاری و هرچه از فضل تو بخواهند، می بخشی و به کسی که نزدیک شدن به تو را می خواهد، نزدیکی.

این ماه، در میان ما، پسندیده زیست و چون همدمی نیکو، با ما همراهی کرد و برترین سود های جهان را به ما ارزانی داشت. سپس چون زمانش سرآمد و مدتش تمام و شمار روزهایش کامل گشت، از ما جدا شد.

اکنون ما با آن چون کسی که جدایی از او بر ما سخت است، وداع می کنیم و رو گرداندنش ما را اندوهگین و بیمناک کرده است و بر ماست که پیمان استوار و حرمت محفوظ و حق اداشدنی آن را پاس داریم. پس می گوییم: بدرود ای ماه بزرگ خداوند و ای عید دوستان او!

بدرود ای گرامی ترین اوقات همراه و ای در میان روزها و ساعت ها، بهترین ماه!

بدرود ای ماهی که در تو، رسیدن به آرزوها نزدیک [و در دسترس] و کارها [ی نیک] در تو گسترده [و فراوان] است.

بدرود ای دوستی که چون باشی، پایگاهت والاست و چون نباشی، نبودنت جان گزاست و ای امیدی که جدایی از تو، دردناک است.

بدرود ای همدهی که چون رو آوردی، شادی افزودی و چون رو گرداندی و رفتی، سخت اندوهگین ساختی.

بدرود ای همسایه ای که در کنار تو، دل ها نرم و گناهان کاسته می شد.

بدرود ای یاوری که ما را در برابر شیطان یاری کردی و ای همراهی که راه های نیکویی را برای ما هموار ساختی.

بدرود بسا کسا که در تو، از سوی خدا، آزاد شد و چه نیک بخت بود آن که برای تو، حرمتت را پاس داشت.

بدرود بسا گناهان را که از میان بردی و بسا عیب های گوناگون را که پوشاندی.

بدرود! که برای بزهکاران چه طولانی بودی و در دل مؤمنان، چه باشوکت.

بدرود ای ماهی که روزهای دیگر با تو رقابت نمی توانند کرد.

بدرود ای ماهی که از هر آفتی به دوری.

بدرود ای که همراهی با تو ناپسند نیست و همدلی با تو، نکوهیده نیست.

بدرود ای که با خجستگی ه بر ما وارد شدی و آلودگی خطاها را از [جان] ما فرو شستی.

بدرود ای که وداع ما با تو از دلتنگی و ترک روزه ات، از ملالت نبود.

بدرود ای که پیش از آمدن تو، می خواهیمت و پیش از رفتنت، برای تو اندوهگین می شویم.

بدرود! بسا بدی ها که به خاطر تو، از ما دور شد و چه نیکی ها که به سبب تو، ما را سرشار کرد.

بدرود! تو و بدرود شب قدر که از هزار ماه بهتر است.

بدرود ای که دیروز چه بسیار به تو آزمند بودیم و فردا، چه بسیار مشتاق تو خواهیم بود.

بدرود تو و بدرود فضیلت تو که از آن محروم گشتیم و خجستگی ها و برکات گذشته تو که از دست ما رفت. بار خدایا! ما اهل این ماهیم که با آن به ما شرف بخشیده ای و با احسان خویش، توفیق [بهره وری از] آن را به ما ارزانی داشتی، درحالی که نگون بختان، از ارزش وقت آن غفلت کردند و به دلیل شقاوت خود، از فضیلت آن محروم شدند.

تو صاحب آن شناختی که از این ماه برای ما گزیده ای یا به آداب آن، هدایتمان کرده ای و به توفیق توست که ما به روزه و شب زنده داری در آن هرچند با کوتاهی برخاستیم و اندکی از بسیاری را به جا آوردیم.

بار خدایا! با اقرار به بدی خویش و اعتراف به سهل انگاری، تو را سپاس می گوییم و برای تو، در دل هایمان، پشیمانی ژرف و بر زبان هایمان، پوزش راستین داریم. پس به ما، با آنکه در این ماه، کوتاهی داشته ایم، پاداشی ارزانی دار که با آن به فضیلت دلخواه دست یابیم و اندوخته های گوناگونی را که آزمند آنیم، به عوض بستانیم.

پوزش ما را در کوتاهی که در ادای حق تو کرده ایم، بپذیر و عمر اکنون ما را به ماه رمضان آینده که در پیش داریم، برسان و چون رساندی، ما را در دست یازی به عبادتی که شایسته توست، یاری کن و بر قیام به طاعتی که درخور این ماه باشد، موفق بدار و از کردار شایسته به اندازه ای جاری ساز که با آن، به ادای حق تو در این دو ماه از ماه های مدت عمر، برسیم.

بار خدایا! در این ماه ، به هر گناه کوچک و بزرگ که نزدیک یا آلوده شدیم و یا خطایی که عمدا یا از روی فراموشی، به جا آوردیم و در آن به خویش ستم کردیم. یا پرده حرمت کسی را دریدیم، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را به پوشش (آمرزش) خود، فرا پوش و با گذشت خود، از ما درگذر و ما را در این ماه، در برابر دیدگان سرزنش کنندگان قرار مده و زبان طعنه کنندگان را بر ما دراز مگردان و ما را با مهربانی ات که بی پایان است و با بخششت که کاهش نمی پذیرد، به کاری برگمار که موجب ریزش گناهانمان شود و کفاره کارهایی از ما شود که نمی پسندیم.

بار خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و به ما به جای ماه رفته رمضان، خیر و احسان ارزانی دار و عید فطر ما را خجسته گردان و آن را بهترین روزی کن که در جلب گذشت تو، بر ما گذشته و گناه ما را از میان برده است و گناهان ما را چه پنهان و چه آشکار، بیامرز.

بار خدایا! با گذشتن این ماه، خطاهای ما را فرو ریز و با بیرون شد از این ماه ، ما را از گناهان بیرون آور و ما را با آن نیک بخت ترین اهل این ماه و بهره مندترین آنان در آن و برخوردارترین آنان از آن، قرار ده.

بار خدایا! چونان کسی که حق این ماه را به شایستگی گزارده و حرمت آن را بسزا نگهداشته و به حدود و احکامش چنان که باید، عمل کرده و از گناه در آن، به درستی پرهیخته یا چنان به تو تقرب یافته که موجب خشنودی تو شده و رحمت تو را به خود معطوف داشته است، به ما نیز از بی نیازی خویش، مانند آن ، ببخش و چندین برابر آن، از فضل خود عطا کن؛ زیرا فضل تو فروکش نمی کند و گنجینه های [کرم] تو کاستی نمی پذیرد، بلکه سرریز می کند و کان های احسان تو پایان نمی پذیرد و عطای تو، عطایی گواراست.

بار خدایا! در روز فطر که آن را برای مؤمنان، عید و شادی و برای اهل دین خویش، محل تجمع و همایش قرار داده ای ، ما را به سوی خود بازگردان و از هر گناهی که مرتکب شده ایم و هر بدی که بر جای نهاده ایم یا اندیشه ناپسندی که پنهان داشته ایم، ما را توبه ده؛ توبه کسی که نیت بازگشت به گناه ندارد و پس از آن، به خطایی بر نمی گردد، توبه ای بی بازگشت که از هر شک و تردید، پیراسته است. پس آن را از ما بپذیر و از ما خشنود شو و ما را بر آن پابرجا بدار.

بار خدایا! ترس از کیفر هشدار داده شده و شوق پاداش موعود را روزی ما گردان، چنان که لذت آنچه را از تو می خواهیم و اندوه آنچه را که از آن به تو پناه می آوریم ، دریابیم.

و ما را نزد خویش از توبه کارانی قرار ده که محبت خود را برای آنان واجب کرده ای و بازگشت به فرمان برداری ات را از آنان پذیرفته ای، ای دادگرترین دادگران.

بار خدایا! از پدران و مادران و هم کیشان ما، همگی، از گذشتگان و آیندگان تا روز رستخیر، درگذر.

بار خدایا! بر محمد، پیامبر ما و خاندان او درود فرست ، همان گونه که بر فرشتگان مقربت فرستاده ای و بر او و خاندان وی درود فرست، چنان که بر پیامبر مرسل خود فرستاده ای و بر او و خاندان او درود فرست، چنان که بر بندگان شایسته ات فرستاده ای و افزون تر از همه آنان، ای پروردگار جهانیان، درودی فرست که برکات و خجستگی های آن، به ما برسد و سود آن، دست ما را بگیرد و به سبب آن، دعای ما مستجاب گردد که تو بزرگوارترین کسی هستی که بدو آرزومندند و بسنده ترین کسی که بر او توکل می کنند و بخشنده ترین کسی که از فضل او درخواست دارند و تو بر کاری توانایی.

روز چیدن میوه های معنویت و وفا به عهدی که در شب های قدر با خدا بستیم

سی روز پیش از این در سیاهی غوطه ور بودیم و تمام چراغ های رابطه با آسمان در ما خاموش بود . هیچ دری به روی ما گشوده نمی شد، هیچ شانه ای برای گریستن نداشتیم، تا اینکه پلکی زدی و دل های بی قرار را ربودی. چراغ های هدایت روشنی گرفت و جرئت جاری شدن آموختیم. سی روز بر بساط بندگی نشستیم و همسایه دیواربه دیوار خدا شدیم . سی روز محک خوردیم و با باران اشک سحرگاهان، دل های غبارگرفته مان را شست وشو دادیم و زلالی را به آیینه ها برگرداندیم . سی روز در هوای پاک فطرت نفس کشیدیم و ریه های ایمان را پر کردیم از نسیم کوی دوست و اینک با دلی شکسته و پایی لرزان، به بدرقه چهره ماهتابی رمضان آمده ایم و دیگربار جدایی را با همه وجود به تجربه نشسته ایم و دست تکان می دهیم به هجرت مسافر نور.

با این همه، در سایه رمضان، رهایی از خاک، پیوستگی با خورشید و همسایگی با هرچه نور و هدایت را تجربه کردیم و طعم شیرین بندگی را در کام جان چشیدیم.

در شب های قدر آموختیم که رفتن، رسیدن است و کاشتن، روییدن.

دست به دامن شب های قدر شدیم و از نردبان نور، پلی به سوی عالم بالا زدیم و با همه روسیاهی و گمراهی، به سپیدی ایمان و روشنایی صراط مستقیم چنگ زدیم و دامن دامن نور، از آفتاب رحمت، به غنیمت بردیم .

با گوش های روزه دار، آواز پر فرشتگان را شنیدیم و با چشم های شسته از گناه ، ملکوت خداوند را به تماشا نشستیم. لب از طعام بستیم و با گرسنگی و تشنگی، در آزمون بندگی، سر بلند کردیم. وه که چه شیرین بود پرهیز از هوای نفس و خواهش تن.

سی روز دعا سحر خواندیم و گریستیم. افتتاح را زمزمه کردیم و شکستیم و اینک آمده ایم تا با همه هستی، پیمان بسته را به سر بریم و تا پای جان بایستیم.

آمده ایم که ریشه ها را محکم کنیم و با بیعتی دوباره ، به دامن دوست بیاویزیم و میوه های وصل، از شاخسار بندگی بچینیم و با نماز عید و زکات جان، شکرانه بندگی را بپردازیم.

خوشا آنان که سی روز بندگی کردند و شکسته و زار، سر به سجده ساییدند و باده از جام سحر نوشیدند و نیمه شب ها، چهره جان را در زلال اشک، طراوت بخشیدند و دل را به یاد دوست، آرام کردند و با ریسمان دعا و توبه، به آسمان پرستاره چنگ زدند و گل های خزان زده ایمانشان را در معرض نسیم بهاری رمضان، جانی تازه بخشیدند و در پرتو آفتاب، خیمه زدند و شب های قدر، کاسه کاسه نور سر کشیدند و برای تشنه نماندن، پیمانه ها پر کردند و توشه ها برداشتند.

خوشا آنان که با ترنم دعای سحر، غزل گریه های شب و در سایه کلام وحی و با فاصله گرفتن از سیاهی ها، دریچه ای به سپیدی و نور گشودند؛ آنان که ذره ذره یخ های گناه را با برکت آفتاب آب کردند و حجاب های فاصله را دریدند.

خوشا آنان که سی روز با کاروان روزه داران، از سحر تا شام همگام شدند و در هجرتی سبز به بار نشستند.

خوشا آنان که بی صبرانه راه دریا را در پیش گرفتند و دریایی شدند؛ آنان که در رستخیز انسانی خویش، از گوری که به دست خویش کنده بودند، بیرون آمدند و بر گذشته سیاه خود شوریدند و زنجیرهای عادت و اسارت را پاره کردند.

خوشا آنان که تلخی گناه و عصیان را با شیرینی بندگی، از کام جان زدودند و در سفر عشق، به باغ سبز ایمان پا نهادند و میوه های وصل چیدند و دیگربار، طعم شیرین هجرت از کویر شیطان به سرزمین سبز رحمان را تجربه کردند.

خوشا آنان که سی روز گرسنه ماندند تا در عید فطر سیرشان کنند، تشنه ماندند تا سیرابشان کنند؛ چرا که جاذبه بندگی ، حال آدمی را دگرگون می کند و به نیکوترین راه ها رهنمون می شود.

و اینک پس از سی روز ریزش باران رحمت بر دل های کویری انسان، فصل روییدن و شکفتگی گل های ایمان است؛ فصلی که دست های نیاز برای گرفتن عیدانه، به آسمان بلند است؛ روز جشن شکست شیطان درون و بیرون ، روز گردهمایی آنان که با صبر، پشت ابلیس را به خاک مالیدند و نشان بندگی بر سینه آویختند.

در تولد دوباره ات، با سربلندی در پیشگاه پروردگار، در کنار دوستان خدا بایست و دوگانه شکر بگزار و قنوت بگیر و هرچه می خواهد دل تنگت بگو که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن هست.

امروز، روز رهایی از گناه و سرکشی ها، روز به زیر کشیدن شیطان، روز بازگشت به زلالی فطرت، روز بازگشت به خود و خداست. روز شکستن زنجیرها و بال گشودن در آسمان بندگی و پرستش خدای بزرگ است.

خدایا! دست های از نیاز لبریز مرا با بی نیازی خود پر کن.

خدایا! با همه روسیاهی و کوتاهی، سی روز به فرمان تو گردن نهادیم ، اینک با فروریختن باران رحمت و مژده وصل، دست افشانمان کن.

خدایا! اندرون از طعام خالی داشتیم تا در آن نور معرفت بریزی... .

خدایا! نام و یاد تو، هر شاخه خشکیده ای را طراوت و تازگی می بخشد. اینک منم آن شاخه خشکیده که دست نیازم به آسمان بلند است، ناامیدم برمگردان.

خدایا! از دلم و گره از زبانم و بند از دست و پایم بگشا تا از نام و یاد تو، هماره و همه جا ترانه بسازم .

خدایا! چنان کن که بندگی و پاکی رمضان امسال تا رمضان آینده امتداد یابد و پای شیطان از دایره ایمان ما بریده گردد.

خدایا! روزها و شب های میهمانی به سر آمد و آنچه ماند، حسرت فرصت های از دست رفته است، ما را به کوتاهیمان مگیر.

خدایا! با هر آیه ، اشک ریختیم و بر خود لرزیدیم و با هر سحر، گامی نو به وادی بندگی برداشتیم. ما را از دایره بندگی خویش بیرون مکن.

 

 

 

 

 

چونان قطره های باران که بر خاک می چکند و به هم پیوسته در جوی ها، راهی دریا می شوند تا دریا شدن را بیاموزند، اینک پس از یک ماه پرهیز از تعلقات زمینی و بیرون آمدن از حصار روزمرگی و پیوندخوردن با کلام الهی و زمزه های نیمه شب و سجده های سحر، آمده اند با چراغی از هدایت به کف و نوری در دل، تا دوش به دوش هم در صف های محکم نور در پیشگاه خدای کریم بایستند و این همه کرامت و بزرگی را سپاس گویند و به یک سو و به یک قبله سجده برند و پیشانی بر خاک بندگی بسایند و چونان دریایی نامتناهی، چشم ها را خیره کنند و به ریسمان محکم الهی چنگ زنند و تمام فاصله ها را از میان بردارند و هماواز و هماهنگ، امتی واحد بسازند و سدی شوند خلل ناپذیر در برابر هر هجوم و فتنه و خاطره ایمان آورندگان نخستین و حماسه آفرینان سال های مدینه را دیگربار زنده کنند و هم صدا چشم به آسمان بدوزند و پاداش بندگی طلب کنند.

آمده اند تا مرزهای دروغین رنگ و نژاد و طبقه را از میان بردارند و با پای ایمان به راه بیفتند و راه یکی شدن را بپیمایند.

آمده اند تا با چنگ زدن به ریسمان الهی، از دام تفرقه و پراکندگی برهند و بندهای اسارت را از پای دل بگسلند و در صف های به هم پیوسته نماز عید، بر خاک تشنه، نقش دریا بزنند.

آمده اند تا در میعادگاه نماز، در جشن شکست ابلیس هم آوا شوند و در سایه درخت تناور کلمه توحید، توحید کلمه را در عالم طنین اندازند و حدیث سرسبزی و آبادانی را در گوش تمام کویرهای عریان و تشنه زمزمه کنند.

آمده اند تا پس از سی روز بندگی، تهی شده از هر بغض و کینه، با جانی لبریز از ایمان و همدلی، نمازی از سر عشق به پا دارند و فروتنانه، در کنار هم به آسمان بیندیشند.

آمده اند تا کوچک و بزرگ، زیردست و زبردست، دارا و ندار، در کنار هم، سفره دل بگسترند و بی هیچ چشمداشتی، باری از دوشی بردارند و گره از کاری بگشایند و دستی فروافتاده را بگیرند و زکات جان بدهند و جان آفرین را یاد کنند، آن گونه که امام رضا(ع) فرمود:

روز فطر، عید قرار داده شده تا مسلمانان در این روز گرد هم آیند و برای خداوند طاهر شوند و او را به جهت نعمت هایش تعظیم کنند. پس از این روز، روز عید، روز اجتماع، روز فطر، روز زکات، روز رغبت و روز نیایش است... .[13]

 

 

 

 

شعر

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک

از دست به یک بار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ

فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت

شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم؟

ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان

آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت

از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد

از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را

چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان

دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب

آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت

 

محمد طاهرزاده

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هرآن کس که در این دفتر شد

ساقی از میمنت عید دهد باده صاف

جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد

مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز

که زهر پرده نغزت، هله ای دیگر شد

صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید

صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد

فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود

بر تشنبه لبان کوثر شد

آتشی بود که در سردی سوزان وجود

دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد

وای بر ما که از این جام نگیریم لبی

حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد

حالی عید شد و رونق می افزون گشت

مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد

 

 

 

عید فطر در سیره ائمه معصوم(ع)

پس از جریان ولایتعهدی حضرت رضا(ع) در روز عید فطر، مأمون با پافشاری فراوان ، از حضرت خواست تا برای انجام دادن مراسم عید حاضر شود و ضمن برپایی نماز عید ، خطبه بخواند. امام رضا(ع) به فرستاده مأمون فرمود: «شرایطی که میان من و تو در پذیرفتن امر ولایتعهدی بود، خود می دانی (بنابراین بود که من از این گونه امور دور باشم.» مأمون پیام داد: «من می خواهم با این عمل، دل مردم آرامش یابد و جایگاه شما را بشناسند».

پیام ها پیوسته از سوی مأمون گسیل می شد و امام همواره خودداری می کرد تا آنکه امام بر اثر پافشاری مأمون، فرمود: «دوست دارم مرا از این کار معاف داری، وگرنه من آن گونه که پیامبر و امیرمؤمنان(ع) برای نماز عید بیرون می شدند، خواهم آمد».

مأمون گفت: «هرطور که می پسندی، بیرون بیا و مراسم عید را به انجام رسان.» آنگاه دستور داد سرداران و تمام مردم، بامداد فردا، در برابر خانه امام رضا(ع) گرد آیند. با انتشار این خبر، مردم مشتاقانه برای شرکت در مراسم و بهره گیری از وجود امام رضا(ع) آماده شدند.

هنگام طلوع خورشید، امام غسل کرد و عمامه سپیدی بر سر گذاشت و یک طرف آن را بر سینه و طرف دیگر را میان دو شانه انداخت . دامن را به کمر زد و به همه پیروان و دوستانش فرمود چنین کنند. آنگاه عصایی به دست گرفت و از خانه خارج شد . آن حضرت درحالی که پای برهنه بود و پیراهن و دیگر جامه اش را به کمر زده بود، به همراه خدمتگزاران و یاران نزدیک خود که آنان نیز چنین کرده بودند به همین شکل از خانه خارج و به سوی نمازگاه حرکت کردند. هنگام خارج شدن از خانه ، امام سر به آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گفت: این تکبیرها چنان باصلابت و معنویت ادا می شد که گویا آسمان و زمین با ایشان هماواز شده بودند.

سرداران و سپاهیان و دیگر مردم که آماده و آراسته در بیرون خانه صف کشیده بودند، آنگاه که امام رضا(ع) و یارانش را آن گونه دیدند، به پیروی از ایشان و هماهنگ با او تکبیر سردادند.

شهر مرو یکپارچه تکبیر شد و در پی آن، شیون و ناله از زن و مرد، کوچک و بزرگ، به آسمان برخاست. هنگامی که سرداران، حضرت را با آن حال دیدند، از اسب ها فرود آمدند و کفش از پای کندند و در پی امام به راه افتادند.

امام پیاده می رفت و در هر قدم، یک بار می ایستاد و سه تکبیر می گفت.

یاسر خدمتگزار می گوید: دراین حال ، گمان کردیم که آسمان و زمین و کوه و دشت، با امام هماواز شده است؛ در مرو غوغایی به پا بود.

فضل بن سهل با دیدن این حال، به مأمون خبر برد که: اگر [اما] رضا(ع) این گونه به نمازگاه درآید ، مردم شیفته او خواهند شد و [ممکن است با اشاره ای، طومار حکومت را در هم بپیچند؛] بهتر است از او بخواهی که برگردد.

مأمون به سرعت پیکی فرستاد و از امام خواست که از میانه راه برگردد. امام رضا(ع) نیز بی درنگ کفش پوشید و سوار بر اسب ، به خانه بازگشت.[14]





  نام و نام خانوادگی :
 

  نظر شما :
  • نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نخواهد شد.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمائید.
  • نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابند.